کد مطلب:153796 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:125

گفتگوی محمد حنفیه با امام
امام حسین علیه السلام در شب یكشنبه كه دو روز از ماه رجب مانده بود با اهل بیت و جوانان بنی هاشم آماده حركت به سوی مكه معظمه گردید محمد حنفیه برادر ناتنی امام از تصمیم آن حضرت باخبر شد و خدمت امام رسید و عرض كرد: برادرم! تو دوست داشتنی ترین مردم و عزیزترین آنهایی نزد من، خدا می داند كه من نصیحت خود را از احدی دریغ ندارم چه برسد به تو كه سزاوارترین آنهایی كه تو جسم و جان و روح و روان و چشم منی و بزرگ خاندان رسالتی و اطاعت و فرمانبرداری از تو بر من فرض و واجب است برای آن كه خدا ترا برگزیده و از بزرگان و سروران اهل بهشت قرار داده است پس از بیعت یزید خود را كناره گیر و از شهرهائی كه تحت نفوذ و قدرت او است دوری گزین و فرستادگانی


به سوی مردم روانه كن و آنان را به بیعت با خود بخوان و اگر بیعت نمودند خدا را سپاس گوی و اگر با دیگری بیعت كردند به دین و عقل و جوانمردی و فضیلت تو نقصانی نرسد و من از آن بیم دارم كه مردم اختلاف نظر داشته باشند، گروهی با تو بیعت كنند و گروه دیگر علیه تو بپا خیزند آن وقت است كه كار به جنگ و كارزار بكشد. و تو اولین كسی خواهی بود كه هدف تیر و نیزه قرار گیری آنگاه خون بهترین امت از جهت شخصیت و پدر و مادر ضایع خواهد شد و اهلبیت ذلیل و خوار شوند.

امام فرمود: برادر به كجا روم؟

محمد حنفیه عرض كرد: به مكه برو اگر كار بر وفق مراد بود فبها و الا به یمن برو كه در آنجا یاوران جد و پدرت هستند و مردمی رئوف و مهربان و دارای عزمی راسخ و دلهای آنان رقیق است و وسعت خاكش هم زیاد و اگر آنجا هم نتوانستی قرار گیری به كوهستانها و دره ها پناهنده شو و پیوسته از محلی به محل دیگر هجرت كن تا ببینیم عاقبت كار مردم به كجا منتهی می شود و خدا بین ما و تبه كاران حكم فرماید امام حسین فرمود: یا اخی و اللَّه لو لم یكن فی الدنیا ملجأ و لا مأوی لما بایعت یزید بن معاویة.

«ای برادر! بخدا سوگند اگر در دنیا هیچ پناهگاه و محل سكونتی نیابم با یزید پسر معاویه بیعت نخواهم كرد.»

محمد گریست و امام هم ساعتی گریه كرد و سپس فرمود: رأی تو صائب است و اینك من عازم مكه هستم به اتفاق برادران و برادرزادگان و اهلبیت و شیعیان و وسائل حركت را هم فراهم كرده ایم اما تو در مدینه بمان كه بمنزله چشم منی و چیزی از امور را از من پوشیده مدار [1] .


[1] اعيان الشيعه ج 1/ ص 588 - كامل ابن اثير ج 16:4 - بحار ج 44/ ص 329 - ارشاد ص 202 - حيات الامام الحسن ج 2/ ص 262 - ينابيع الموده ص 334.